در این صفحه به معرفی برخی از اصطلاحات رایج انگلیسی در کسب و کار پرداخته شده است. این اصطلاحات در مکالمه روزمره و همچنن در ساختار های نوشتاری مانند آزمون های آیلتس و تافل مورد استفاده قرار میگیرند. حتما اصطلاحات رایج انگلیسی در کسب و کار را مطالعه کنید.
برخی از مهمترین اصطلاحات رایج انگلیسی در کسب و کار
در زیر تعدادی از اصطلاحات رایج انگلیسی در کسب و کار را برای شما آوردهام:
Benchmarking: مقایسه عملکرد یک شرکت با شرکتهای دیگر به منظور بهبود عملکرد خود.
Bottom Line: سود خالص یا ضرر خالص یک شرکت پس از کسر هزینهها.
Core Competency: تخصص اصلی یا مزیت رقابتی یک شرکت.
ROI (Return on Investment): بازگشت سرمایه، نسبت سود به هزینه سرمایهگذاری.
Outsource: استفاده از خدمات یا تولید اجزاء توسط شرکتهای خارجی.
Synergy: هماهنگی و تعامل مثبت بین بخشها یا افراد یک سازمان.
SWOT Analysis (Strengths, Weaknesses, Opportunities, Threats): تجزیه و تحلیل نقاط قوت، ضعفها، فرصتها و تهدیدهای یک شرکت.
Blue Sky Thinking: ایدهپردازی خلاقانه و بدون محدودیتها.
Milestone: گام مهم یا دوره زمانی کلیدی در یک پروژه یا کسب و کار.
Break Even: زمانی که درآمدها همسان با هزینهها میشوند و سود یا زیان به صفر میرسد.
Cutting-edge: بهروز و جدید، مختصراً به تکنولوژی یا نوآوریهای پیشرفته اشاره دارد.
Downsize: کاهش اندازه یا تعداد کارمندان یک شرکت.
Strategic Alliance: ائتلاف استراتژیک بین دو یا چند شرکت برای دستیابی به اهداف مشترک.
Target Audience: مخاطبان مشخصی که یک محصول یا خدمات به آنها میخورد.
Value Proposition: عرضه ارزش، توضیح چگونگی ارائه ارزش به مشتریان و چرا محصول یا خدمات شما بهتر از رقبا است.
B2B (Business to Business): معاملات بین شرکتها.
B2C (Business to Consumer): معاملات بین شرکت و مشتریان حقیقی.
Diversification: تنوع در محصولات یا بازارهای هدف.
Market Share: سهم بازار یک شرکت در مقایسه با سایر رقبا.
Going Public (IPO – Initial Public Offering): عرضه عمومی اولیه سهام یک شرکت به عموم.
Cash Flow: جریان نقدینگی و ورود و خروج پول از یک شرکت.
Brand Equity: ارزش و شناخت برند در بازار.
Pivot: تغییر جهت یا استراتژی یک شرکت به منظور افزایش موفقیت.
SWOT Analysis : تجزیه و تحلیل نقاط قوت، ضعفها، فرصتها و تهدیدهای یک شرکت.
Elevator Pitch: توضیح کوتاه و مفید در مدت زمان کوتاه که برای جلب توجه یک شخص یا سرمایهگذار استفاده میشود.
USP (Unique Selling Proposition): مزیت منحصر به فرد یا ویژگیهایی که یک محصول یا خدمات را از رقبا متمایز میکند.
Benchmark: معیار یا نقطه مرجعی که برای ارزیابی عملکرد مورد استفاده قرار میگیرد.
Cold Calling: تماس تلفنی به افراد یا شرکتها بدون اطلاعات یا پیشتوافق.
Leverage: استفاده بهینه از منابع و فرصتها برای بهبود عملکرد.
Monetize: تبدیل یک فعالیت یا منبع به درآمد.
Thought Leader: فرد یا شرکتی که در یک صنعت به عنوان متخصص و پیشرو شناخته میشود.
Vertical Integration: یک شرکت که فرآوری، تولید و توزیع همه یا بخشی از محصول یا خدمات خود را در دست دارد.
White Collar: افراد متخصص و دارای شغلهای اداری یا مدیریتی.
Black Swan Event: وقایع غیرمنتظره و ناگهانی که تأثیر زیادی بر بازار یا صنعت دارند.
Freemium: مدل کسب و کاری که خدمات اولیه به صورت رایگان ارائه میشود و برای استفاده از امکانات پیشرفته نیاز به پرداخت حق اشتراک دارد.
Burn Rate: نرخ هزینههای هر ماه یا سال که یک شرکت برای حفظ فعالیت خود دارد.
Exit Strategy: برنامه یا راهبردی برای خروج از یک سرمایهگذاری یا کسب و کار.
KPI (Key Performance Indicator): شاخصهای عملکرد اصلی برای اندازهگیری موفقیت یا عدم موفقیت در یک سازمان.
Scalability: قابلیت گسترش و توسعه سریع یک محصول یا خدمات بدون افزایش هزینه به میزان مشابه.
Angel Investor: سرمایهگذاری که به شرکتهای نوپا (Startups) سرمایهگذاری میکند.
Golden Parachute: توافق مالی برای مدیران اجرایی در صورت فسخ قرارداد یا فروش شرکت.
Run Rate: تخمین میزان درآمد یا خسارت بر اساس عملکرد یک مدت زمانی.
SME (Small and Medium-sized Enterprises): شرکتهای کوچک و متوسط.
Back-End: بخش سیستم یک وبسایت یا نرمافزار که به صورت مخفی از دید کاربر قرار دارد.
Cash Cow: محصول یا خدماتی که به طور مداوم سودآوری بالا دارند.
مفید بود.